سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یکشنبه 103 اردیبهشت 9: امروز

بسم الله

هشت سال از اولین شبی که کانون رهپویان رفتم گذشت. (1)
هشت سال نوری .....
اونروز همه کم سن و سال بودیم، کمتر کسی بینمون بود که حتی درسش تموم شده باشه، چه برسه به ازدواج و بچه داری!
اونروز همه با هم می نشستیم پای صحبت های دین و با هم سینه میزدیم و با هم اشک می ریختیم و بعدش هم با هم چایی میخوردیم (2) و می گفتیم و می خندیدیم....
آقا سید همیشه تاکید داشتن - و دارند - که همه بچه مذهبی ها باید توی همه ابعاد زندگیشون نمره 20 باشن، خیلی ها از اون جمع انصافا نمره 20 شدن، خیلی ها (3) ....
امروز از اون جمع بچه های کانون، مهندس و دکتر و وکیل و روحانی فاضل و ... کم نداریم، به لطف خدا.
همیشه از تنها چیزی که توی کانون می ترسم، به وجود اومدن جو تفرقه و باند بازی و این بچه بازی ها هست.
گفتم بچه بازی !
راستی چرا این جور رفتارها با وجودی که اسمش بچه بازی هست، ولی سراغ بچه نمیاد. هر چی می بینی اهل باند بازی و منم منم کردن هست، بزرگ بزرگ هست، هم سنی و هم بلانسبت سوادی و علمی.....

شکر خدا توی جمع کانون از این جور دو دستگی ها به نسبت جاهای دیگه خیلیییییییییییییییییی کم داریم، اینقدر که بهتره بگم اصلا نداریم.


و کشورم .......
و کشورم نیز همین طور
خدا رو شکر که رهبری عظیم الشان بالای سر کشور است و اجازه به هم ریختگی اوضاع رو نمیده.....
خدا رو شکر که درایت رهبرمان از تمامی رهبران کشوران جهان - چه در حال حاضر و چه گذشته - بعد از امام خمینی بی نظیره

و انتخابات......
همیشه از نزدیک شدن به ایام انتخابات دلشوره داشتم.
نه اینکه میترسم مثلا مردم شرکت نکنن و یا اینکه بلبشوری بشه یا ...
نه اصلا
فقط از یک چیزی بدم میاد. نه نه ، متنفرم.....
اون هم زد و بند ها و بداخلاقی ها و هزار کوفت و زهر مار دیگه هست که متاسفانه بعضا نزدیک انتخابات راه میفته.
به لحاظ کارم - شرکت صبح وصال - بعضا با خیلی از کاندیداها سر و کار دارم.
و واقعا بعضی هاشون .....
هیچی ولش کن.
من رو باش.
میخواستم از محرم بنویسم !!!! زدم تو خاکی
نزدیکای محرم که میشه آدم آروم آروم میشه، حتی خلافکارا، حتی عرق خورا، حتی من....
خدا عجب کشتی ی به امام حسین داده ها.
و سفینه الحسین اوسع و اسرع......
آیت الله فاطمی نیا:
دهه اول محرم، دهه تحول ست. موانع فیض را( بی احترامی به والدین یا حقی که برگردن داریم) برطرف کنیم.

-------------------------------
پی نوشت :
(1) اولین شبی که کانون رفتم، شب سالگرد عملیات کربلای 5، سال 79 بود که بحث "غم و اندوه در اسلام" رو آقا سید مطرح کرده بودن.
(2) یاد چایی های مسجد خیرات به خیر، شادی روح مرحوم جعفر خلیلی - مسئول فقید تدارکات کانون - صلوات
(3) راستی چرا تا بعضیا یه خورده نمرشون 20 میشه، یادشون میره کی بودن و این 20 شدن رو از کجا دارن ؟ طفلی خدا...


 نوشته شده توسط رهرو در پنج شنبه 86/10/20 و ساعت 1:1 عصر | نظرات دیگران()

 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقل مکان
[عناوین آرشیوشده]